خرید پلی استیشن 5
بعد از اتفاقات بدی که برای ماتیلدا افتاد، از دست دادن خانواده و عزیزترین شخص زندگیش، برادرش ، تو دوره ای که نیاز داشت تا ارامش به زندگیش برگرده و برای انتقام اماده بشه ، لئون به فکر فرو رفت تا بتونه با خریدن یه وسیله اونو خوشحال کنه، لئون دلش نمیخواست بصورت مستقیم از ماتیلدا بپرسه که چی دلش میخواد پس برای سورپرایز کردنش دست به کار شد، تو دور هایی که برای اموزش سرقت باهاش میرفت همیشه چک میکرد ببینه که چی تو خونه ادم ها توجهشو جلب میکنه …
یکی از جاهایی که نورمن همیشه میرفت کلوپ گیم بود و ساعت ها مشغول بازی میشد و بجای مصرف قرص های مخصوصش هیجاناتش را اونجا خالی میکرد ، اما مدت ها بود که خبری از نورمن و بازی کردنش نبود، لئون براینکه بتونه اطلاعاتی از نورمن بدست بیاره باید وارد اون کلوپ میشد اما اون هیچ تجربه ای نداشت و هیچ دوستی هم نبود که بتونه ازش کمک بگیره پس ناچار بود که ماتیلدا رو وارد این بازی کنه، بدون اینکه به ماتیلدا درباره این داستان چیزی بگه، باهاش صحبت میکنه و ازش میخواد که باهم به اون کلوپ برن و چند ساعتی را باهم وقت بگذرونن ، ماتیلدا فقط چندباری با برادرش به اونجا رفته بود و بازی کرده بودن ، ماتیلدا با وجود اینکه دلیل اصرار لئون رو نمیفهمید اما پذیرفت.
اونها دوتایی باهم وارد کلوپ گیم شدن، با صندوق دار صحبت کردن و برای ساعتی میز رو اجاره کردن، پیشنهاد ماتیلدا برای بازی کراش ریسینگ بود ، لئون هدف دیگه داشت و مهم براش پیدا کردن ردی از نورمن بود، لئون هاج و واج به دسته ای که ماتیلدا بهش داده بود نگاه میکرد ، رو به ماتیلدا کرد و ازش پرسید این چیه؟ چیکار میکنه !! ماتیلدا خنده ریزی کرد و گفت این چیزیه که تو باید شخصیت مورد نظرت را داخل بازی باهاش کنترل کنی، ماتیلدا میدونست که داره زور بیخودی میزنه ولی با این وجود خیلی خیلی خوشحال بود، لئون برق شادی رو تو نگاه ماتیلدا میدید که این اولین چیزی بود که انقدر ماتیلدا را خوشحال کرده، لئون زیر چشمی به اطراف نگاه میکرد تا دست راست نورمن وارد پاتوق همیشگیش بشه اما هنوز فرصت بود تا حضور شخص موردنظر ، برای همین با جان و دل گوش میداد به حرفای ماتیلدا که چطور باید بازی کنی ، ببین لئونِ دیوونه دسته رو با دوتا دستت بگیر چرا عین احمق ها فقط با یه دستت گرفتی مگه اسلحه اماده شلیک تو دستته و بلند بلند میخندید، R2 رو بگیر تا ماشینت شروع به حرکت کنه، خب حالا دکمه های حرکتی بگیر لعنتی جاده مستقیم نیست که فقط گاز میدی …..
لئون فهمید حال ماتیلدا با این کنسول و بازی کردن خوبه و یاد کادویی که میخواست براش بگیره افتاد و فهمید بهترین انتخابش را ناخواسته تو جایی که نباید پیدا کرده و حالا میدونه چی بابد بخره.
بلاخره اریک وارد کلوپ شد، نحوه چینش صندلی ها جوری بود که فقط تلویزیون ها از پشت مشخص بود و افرادی که مشغول بازی بودن بخاطر بلند بودن پشتی مبل مشخص نبودن، همه چیز خوب پیش میرفت، اولین سوالی که مرد پشت پیشخون از اریک پرسید این بود که دیروز یه نامه ( نامه ای که دوست لئون برای نورمن نوشته بود) برای نورمن اومده، میدونی کجاست تا بدستش برسونی؟ …
اریک بدون معطلی گفت اره میدونم کجاست، خیابان ملروز و لحظه ای که میخواست بقیه ادرس رو بگه ، بازی لئون به بلک اوت و یک لحظه سیاهی صفحه برای لود مرحله بعد رفت و اریک چهره ماتیلدا رو روی صفحه دید و اسلحه اس رو بیرون کشید،
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.